روی لینک های زیر کلیک کنید و از سایت های بین نظیر دیدن کنید
----------------------------------------------------------------------
یک روز تو ی جهنم شلوغ بوده و همه می زدند و می رقصیدند
----------------------------------------------------------------------
دکتر نظام وظیفه پسر لاغری را معاینه کرد و در برگه نوشت : معاف، به دلیل ضعف جسمانی
پسره با خوشحالی گفت : آخ جون فوری میرم زن میگیرم
-----------------------------------------------------------
یه روز چند تا رفیق میخواستن برن گردش ، تهرانیه میگه ماشینش با من ، رشتی میگه نهارش هم با من ، شیرازیه هم میگه تخمه و چای هم با من ، اصفهانیه میگه پس حالا که
-----------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------
مادر : پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به کبریت دست نزنی هابا عرض معذرت این دو ، سه تا جک پائینی یک کم ضایع بازی داره ها ، شما نخونید .....
خانم معلمه سر کلاس از یه بچه تخسه می پرسه: اگه سه تا گنجشک سر یه شاخه درخت نشسته باشن، بعد ما یکیشون رو با تیر بزنیم، چند تا گنجشک رو درخت میمونه؟ بچهه میگه: هیچی! معلمه میگه: نخیر دو تا میمونه. بچهه میگه: خوب اون دو تا هم از صدای تیر فرار میکنن دیگه. معلمه یکم فکر میکنه، میگه: جوابت درست نبود ولی از طرز فکرت خوشم اومد! بعد شاگرده میگه: خانم حالا ما یه سوال بپرسیم؟! معلمه میگه : بپرس. پسره میگه: اگه سه تا خانم تو خیابون بستنی بخورن، اولی گاز بزنه، دومی لیس بزنه و سومی میک بزنه، کدومشون ازدواج کرده؟! معلمه یکم فکر میکنه، میگه: خوب معلومه، سومی! بچهه میگه: نه...جوابتون درست نبود. اونی که حلقه دستشه ازدواج کرده، ولی از طرز فکرت خوشم اومد
-------------------------------------------------------------------
ترکه میره دکتر، میگه: آقای دکتر مدتیه که احساس پوچی میکنم! دکتره میگه: یعنی چی؟ ترکه میگه: مثلاٌ الان یک ساله میدونم که زنم خرابه.. ولی عین خیالم نیست! دکتره میگه: خوب تو بعضی شرایط این میتونه طبیعی باشه. ترکه میگه: نه آقا دکتر، آخه دخترم هم تو کار هروئینه، ولی من خیالیم نیست. دکتره میگه: خوب این هم دلیل نمیشه... ترکه میگه: نه آخه آقای دکتر، الانم که شما جلوم نشستین، انگار دارم با .....م حرف میزنم
--------------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------
یه دفعه یه کُرد را میبرن جهنم فردا میبینن هیچ کسی تو جهنم نیست ... تحقیق میکنن میبینن کُرده همه را ( قاچاقی ) برده بهشت
----------------------------------------------------------------------
به آقای پشندی میگن سه تا اسم بگو توش الله داشته باشه .. میگه شکرالله ، حمدلله ، سیندرلاه
----------------------------------------------------------------------
یه دفعه یه آفتاب پرست میره رو جعبه مداد رنگی " هنگ " میکنه
----------------------------------------------------------------------
!!!! یه دفعه پلیس ( بامشاد ) را میگیره بهش میگه کارت ماشین ، گواهینامه ، بیمه ..... بامشاد میگه باید با اینها جمله بساز
از یه نفر میپرسن اولین کسی که رفت مکه حاجی شد کی بود میگه حاج زنبور عسل
-----------------------------------------------------------------
از یه بچه مشنگه میپرسن پس جواب خون شهدا را کی باید بده ، میگه خب معلومه آزمایشگاه
-------------------------------------------------------------------
از یه لره میپرسن تو شما آدم مشهور هم هست میگه آره .... سوفیا لُره ! ، الیزابت تای لُر ، لُر و هاردی .... یه ماده شیمیائی هم هست که اختراع خودمونه بهش میگن کلُر
-------------------------------------------------------------------
یه بار یه بچه از باباش میپرسه : بابائی وقتی شما با مامانی میرفتین ماه عسل من هم بودم ، بابائه میگه آره عزیزم تو هم بودی ... رفتنی پیش من بودی ، برگشتنی پیش مامانت
-------------------------------------------------------------------
آقا ماشا ا... میره تو بانک وام بگیره ، ضامن نداشته منفجر میشه
-------------------------------------------------------------------
یه دفعه یه آبادانیه تو بیابون گم میشه ، و داشته از تشنگی میمرده .... خلاصه هی میگفته آب آب آآآآآ آب .... یه دفعه میرسه به یه چشمه دستاشو میزنه تو آب میکشه به موهاش میگه آخیــــــــــش ، وُلک راحت شدم تیپ موهام خراب شده بود داشتم میمردما
-------------------------------------------------------------------
آقا ماشاا... را میبرن بهشت ، زیر پای مادران له میشه ( آخه بهشت زیر پای مادران است )
زندگی را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترین قله ها رسیدی، لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند.
اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.
********************
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است
عشق رو میشه تو دستای خسته پدر دید .... و توی نگاه نگران مادر ... نه تو دستای منتظر یه غریبه میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی
*********************
تمام لحظه های دنیا واسه زمانیه که اصلآ انتظارشو نداری و هیچ لذتی بالا تر از دوست داشتن نیست پس حالا که انتظارشو نداری دوست دارم
صبح ها نمیتونم صبحونه بخورم چون دوستت دارم.ظهرها نمیتونم ناهار بخورم چون دوستت دارم.شبها نمیتونم شام بخورم چون دوستت دارم.شبها نمیتونم بخوابم....چون گرسنمه
از خشایار پرسیدند : گاو بهتره یا گوسفند
خشایاره میگه : گاو بهتره
میگه : گاو وقتی میخواد بره آنطرف جاده اول سمت راست نگاه میکنه بعد سمت چپ رو ، بعد میره ، ولی گوسفند عین گاو سرشو میندازه پایین رد میشه
-----------------------------------------------------------------------
یه روز صبح یه پیرزنه میره کلانتری میگه دیشب دزد اومده خونه ام و به من تجاوز کرده
افسر مربوطه ازش می پرسه مگه شما بیدار بودی
پیرزنه میگه : نه
افسره میگه : پس از کجا فهمیدی بهت تجاوز شده
-----------------------------------------------------------------------
بهروز خالی بند یه زن حامله رادر اتوبوس میبینه و به او میگه : خانم این چیه
خانومه میگه : معلومه بچه ام است دیگه
بهروزه میگه : دوستش داری
خانومه : آره خوب، خیلی
-----------------------------------------------------------
یه بچه ایی تازه بدنیا اومده بوده ، شیر مامانشو نمی خورده ، هر زن دیگه ای هم آوردن ، فایده نداشته بچه شیر اونا رو هم نمی خورده تا اینکه یه زن سیاه میارن بچه شیرشو می
-----------------------------------------------------------------------
خشایار قله اورست رو فتح میکنه ، خبرنگارها جمع میشن و ازش می پرسند : آقا رمز موفقیت شما چی بود
خشایاره میگه : والله آقا من این چیزها حالیم نیست ، اگه بازم بهم بار بخوره میارم این بالا
-----------------------------------------------------------------------
آقا غلام تو اتوبوس کنار یه خانم چاقی نشسته بود یه نیگاه به خانومه کرد و گفت : راستی خانم اسم شما چیه
خانمه گفت : غنچه
----------------------------------------------------------------------