روی لینک های زیر کلیک کنید و از سایت های بین نظیر دیدن کنید
جولیا رابرتز
جولیا رابرتز در سمیرنا؛ جورجیا (smyrna,Geargia ) در28اکتبر 1967 به دنیا آمد.
جولیا در این سرزمین گرم و شرجی تربیت شده او لاغر است و 59 اینچ قد دارد با بدنی ژرف. لاغر مانند نی با ساقهای بلند با موهای مجعد پرپشت. نمی توان گفت که او خیلی زیبا است :
چشمان خاکستری و دهان بزرگش به خوبی احساسات را روی صحنه می تواند بیان کند.
مادر جولیا بتی لو ( Bett-lou ) یک هنر پیشه و راز دار ( منشی ) کلیسا است و پدرش والتر به عنوان فروشنده جاروبرقی و نویسنده و هنر پیشه کار می کرد. او یک برادر بزرگتر به نام اریک داشت و یک خواهر بزرگتر به نام Lisa زمانیکه چهار سال داشت والدینش به خاطر مشکلات مالی از یکدیگر جدا شدند مادرش بتی در سمیرنا به همراه دو دخترش باقی ماند در حالیکه والتر به سمت آتلانتا رفت و برادر بزرگتر را هم با خود برد زمانیکه جولیا 10 سال داشت پدرش فوت کرد.
جولیا آرزو داشت دامپزشک بشود و علاقه ای هم به بازیگری داشت بعد از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان در سمیرنا جولیا به خواهرش و برادرش درنیویورک پیوست تا به مدرسه تئاتر برود.
جولیا تلاش بسیار کرد تا تیترهای روزنامه های پر تیتراژ و صید عکاسان جهان شود ببوسیله اسنادی که از ریزترین جزئیات زندگیش در اختیار آنان قرار می داد.
به زودی نشریات پول زیادی برای عکسهایش پرداخت می کردند.
او رکرد جهانی 10میلیون دلار را برای فیلم"Mary Reilly"ثبت کرد.(در سال 1996) (به عنوان دستمزد)
در سال 1998 جولیا در نقش یک پیشخدمت پیتزا فروشی در فیلم "Mystic pizza" (پیتزای اسرار آمیز) بازی کرد. و سپس یک بازی مشترک با لیام نیسون در رضایتمندی (satisfaction) داشت. این بازی برای آنها موفقیت آمیز بود یک سال بعد او در "steel magnolias" در برابر نامزدش « دیلان مک درموت » در سال 1990 بازی کرد زمانی که فیلم « زن زیبا » ( pretty women ) روی صحنه آمد او از یک هنرپیشه با استعداد تازه کار به یک سوپر استار تبدیل شد ناگهان همه جولیا را می خواستند نشریات هر روز درباره او می نوشتند سود باجه بلیط ناگهان مانند موشکی به آسمان رفت. همه دنیا از جولیا صحبت می کردند.
چند سال گذشته برای جولیا خیلی پر سود بوده است هم از نظر حرفه ای و هم از نظر مالی در روز کریسمس سال 1998 نامادری ( step mom ) روی صحنه رفت و در تابستان سال 1999 او دو بمب بزرگ خارج از تئاتر داشت: notting hill و Runa که دوباره Richard و جولیا، با هم، همبازی شدند برای اولین بار از زمان زن زیبا.
سپس جولیا اولین اسکار خود را برای نقش خود در Erin Brocko Vich فیلی که بر اساس یک داستان واقعی بود دریافت کرد. در «مرکزیکی» همراه با برد پیت بازی کرد. که در ماه مارس ( مارچ ) روی پرده سینما رفت و در ماه ژوئن ( جون ) در معشوقه آمریکایی بازی کرد و فقط تا فرصت باقیمانده تا کریسمس در "Ocean"s Eleven" بازی کرد و این فیلمها را با بازیگرانی چون برد پیت و جورج کلنی این فیلمها را بازی کرد. آن سال می رفت که سال بزرگی برای جولیا باشد جولیا ممکن بود مدتی در هیچ فیلمی دیده نشود اما دوباره قوی تر و بهتر از گذشته ظاهر می شد اما هنوز آخرین کار او را ندیده ایم پس به امید آن روز.
رابرت دنیرو
Robert De Niro
کسانی که او را می شناسند عاشق بازیش هستند و فیلمهایش را از دست نمی دهند. بازی او هنرپیشگی را به معنای واقعی تعریف می کند. او یک احساس هنرمندانه در فیلمهایش تزریق می کند. به طوریکه در موقع تماشای فیلم خود را دقیقاً به جای شخصیت فیلم می پندارید.
داری با من صحبت می کنی؟ داری با من صحبت می کنی؟ ( Are you talking to me ) از نقشهایش در پدر خوانده 2 تا Good fellas ، گاو خشمگین، بیداری و اسکارهایی که گرفته است. او یکی از بهترین هنرپیشه های آمریکاست و همتراز آلپاچینو رده بندی می شود بعضی مواقع با نام کاراکترهایی که در نقش آنها بازی می کند او را می شناسند ( با همه معروفیتی که دارد ) مثلاً ویتو در «پدر خوانده 2» یا آل کاپون در «غیر قابل لمس» یا جیک لاموتا در «گاو خشمگین».
از او نقل قول می کنند که گفته است که من دوست ندارم فیلمهای خودم را نگاه کنم و در زمان تماشای آنها به خواب می روم. |
Robert De Niro Jr در نیویورک در هفدهم آگوست 1943 میلادی در یک خانواده هنرمند بدنیا آمد. پدرش یک اکسپرسیونیست واقعی اهل روستای گرینویچ بود در حالیکه مادرش ویرجینیا آدمیرال یک نقاش بود در کودکی دنیرو بخاطر صورت رنگ پریده و سفید پوستش به «Bobby Milk» معروف شده بود او در بچگی خجالتی تر از آن بود که با کودکان محله ایتالیایی خود همبازی شود و خواندن رمان را ترجیح می داد.
اولین نقشش روی صحنه در سن 10 سالگی در نقش یک شیر ترسو در «جادوگرشهر از» بود. دنیرو بیشتر نوجوانی خود را با بچه ها و گروه های خیابانی محله شان گذراند و این تجربه در آینده در ایفای نقشهای طبیعی و فعال در این زمینه به او بسیار کمک کرد. دنیرو زیر دست افراد مشهوری چون استلا آدلر و لی استراسبرگ تعلیم دید او همچنین با کارگردانهای مشهور ارتباط برقرار کرد و با آنها رابطه دوستانه ای برقرار کرد از جمله آنها اسکورسیزی و برایان دپالما که منجر به اولین اولین بازیش در فیلم کم هزینه جشن عروسی ( The Wedding Party ) محصول 1967 و Greetings محصول 1968 شد. بلاخره در فیلم Bang the Drum Slowly دنیرو مورد توجه قرار گرفت. او در همان سال با بازی در فیلم Mean streets مارتین اسکورسیزی ( محصول 1973 ) امتیاز بزرگی به نام خود ثبت کرد و سال بعد اولین اسکار خود را در « پدر خوانده 2» به کارگردانی ویتو کورلئونه بدست آورد. و بازی او در فیلم راننده تاکسی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی در نقش یک راننده تاکسی که مشکل روانی دارد اوج همکاری او با اسکورسیزی بود که شامل 8 فیلم می شود که عبارتند از: نیویورک نیویورک (1977) سلطان کمدی (1983)، کازینو (1995) و فیلم معروف گاو خشمگین (1980) که دنیرو دومین اسکار خود را در این فیلم گرفت. (به عنوان بهترین هنرپیشه) رابرت دنیرو استعداد خود را در فیلمهای (نه فقط آنهایی را که با اسکورسیزی کار کرده بود.) به اثبات رساند از آن جمله: شکارچی آهوی کوهی (1978) اعتراف درست (1981) عاشق شدن (1984) بیداری (1990) Stanley and Iris (محصول 1991) و A Bronx Tale (محصول 1993) که آن را کارگردانی هم کرده است. همچنین او در فیلمهای کمدی Midnight Run و Wag the Dog (محصول 1997) و Analyze this (محصول 1999) Meet the parents ( محصول 2000) و Show time (محصول 2002) بازی کرده است.
بیوگرافی بروس ویلیس
فرزند بزرگ خانواده ارتشی بروس در یک پایگاه آمریکا در آیدار ابراشتین آلمان در مارس سال 1955 بعد از اینکه پدرش ارتش را در سال 1957 ترک کرد آنها به نیوجرسی آمریکا رفتند بروس در مدرسه بسیار فعال بود و همچنین در چندین برنامه دراماتیک ظاهر شد.
او تصمیم نداشت که بعد از دبیرستان مستقیماً به دانشگاه برود و یک کار رانندگی پیدا کرد اما بعد از اتفاقی که برای یکی از همقطارانش افتاد این کار را رها کرد و مدتی در بارهای محلی سرگردان بود علاقه بروس به موسیقی اقزایش یافته بود همچنین شروع به زدن ساز دهنی در یک گروه که « لوز گوز » نام داشت کرد.
بروس مطالعاتش را در زمینه تئاتر ادامه داد و دوره هایی را در زمینه درام در کالج مونتکلر آغاز کرد بروس برای چند تست بازیگری به نیویورک نامه هایی فرستاد او بلاخره به منهتن رفت و یک آپارتمان کوچک اجاره کرد.
بروس برای تأمین مخارج زندگی در رستوران مرکزی شروع به کار کرد در سال 1984 یک نقش مهمان در فیلم صدای میامی بازی کرد که نقش یک قاچاقچی اسلحه را بازی می کرد.
بعد از یک موفقیت در یک شو بروس برای اولین بار در روزنامه ها مطرح شد. سال 1987 هم یک سال خوب و هم یک سال بد برای بروس بود او با دمی مور هنر پیشه زن در لاس وگاس ازدواج کرد و یک کار ضعیف در فیلم « Back Edwards Blin Date » ارائه داد اما در سال 1988 وقتی که در فیلم «جان سخت » در نقش « مک کلین » یک پلیس بی باک بازی کرد منتقدین راساکت کرد تا یسال 1990 در فیلم جالب توجهی بازی نکرد تا اینکه روباره در فیلم « سخت جان 2 » به سمت بچه های بد شلیک کرد بروس در نقشهای استالونه ای و شواتزنگری گیر کرده بود او سعی کرد قالبی را که در آن قرار گرفته است در سه فیلم"Bon Fire of THE Vanities" و "Billy Bathgate" و "Hudson Hawk" بشکند.
در سال 1991 او دوباره با فیلم "The Last Boy Scot" به سبک فیلمهای اکشن بازگشت تا جانی به باجه بلیط ببخشد اما دوباره سه بمب دیگر به نامهای "Death Becomes" و "Stricking Distance" و "North" منفجر کرد.
زمانیکه سال 1994 فرا رسید احتیاج به یک تثبیت موقعیت حرفه ای داشت. در فیلمهای 12 میمون و سخت جان و انتقام بروس وزنه سنگینی در موفقیت این فیلمها بود او آنقدر شناخته شده بود که نمی توان گفت که فیلم معروف « لوک بسون » یعنی « عنصر پنجم » یک موقعیت بزرگ برای معروفیت او بود.
در سال 1998 بروس ویلیس و دمی مور از یکدیگر جدا شدند.
بروس ویلیس به نظر می رسید که مانند « جان تراولتا » به حاشیه رانده شده است فیلمهایی مانند "Jackal" و "The Seige" باعث تضعیف او شد. او چندی بعد این خاطرات را ذهنها پاک کرد البته با فیلم حس ششم که رکورد فروش را برای چندین هفته در دست داشت در فیلم بعدی « داستان ما » که با استقبال خوبی روبرو نشد و « صبحانه قهرمانان » که او در سرمایه گذاری آنها کمک کرده بود خیلی مورد توجه مردم قرار نگرفت او هنوز می رود که یک وزنه پر قدرت در فیلمهای مختلف باشد از آرماگدون تا فیلمهای تجربی مانند « صبحانه قهرمانان » نشان می دهد که بروس مایل به بازی در سبکهای مختلف است.
آلپاچینو |
متولد:25 آوریل 1940
هنگامی که آلپاچینو با فیلم قهوه چینی به بیست و پنجمین فستیوال بین المللی فیلم تورنتو وارد شد، حضورش همگان را شگفت زده نمود. او به اتفاق روبرت دنیرو بعنوان خدایان بازیگری شور و هیجان بزرگی در فستیوال به راه انداختند که تا آنروز بی سابقه می نمود.
آلپاچینو که تنها فرزند "سالواتوره" و "رز پاچینو" بود در بیست و پنجم آوریل 1940 در ایتالیا بدنیا آمد و هنگامی که تنها دو سال بیشتر نداشت پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و از آن پس او با مادرش زندگی می کرد.
از همان دوران کودکی به لحاظ اینکه مادرش یک هنرپیشه بود با دنیای بازیگری آشنا شد و شخصیتش بعنوان یک بازیگر در فیلمهایی که با مادرش بازی می کرد، شکل گرفت.
او تحصیلش را از مدرسه ابتدایی بازیگری آغاز نمود و در 14 سالگی وارد مدرسه عالی بازیگری شد. اما نتوانست هیجکدام از کلاسهای آکادمیک را به پایان برساند و در نهایت از آنجا اخراج گردید.
از آن پس او به شغلهای مختلفی دست زد تا توانست با سرمایه ای که از این کارها بدست آورده بود در استودیوی هنری "هربرت برکوف" ثبت نام نماید. او در آنجا زیر نظر "چارل لاتون" آموزش دید و با سعی و کوشش فراوان توانست در سال 1966 جایگاهی برای خود در میان بازیگران باز نماید. او بعنوان نقش مقابل "جیمز ارل جونز" در تئاتر "خزشهای صلح" اولین کار هنری خود را آغاز نمود و بعد از آن بخاطر نقش "مورفی" در "سرخپوستها برانکس را میخواهند" موفق به دریافت جایزه ویژه گردید.
او در فصل 68-67 بعنوان بهترین بازیگر تئاتر جامعه برادوی انتخاب شد. چند سال بعد او توانست با بازی در "ببر کراوات می زند" که 39 بار به اجرا درآمد مجدداٌ توجه منتقدین و رسانه ها را بخود جلب نموده و اولین جایزه "تونی آوارد" را دریافت نماید.
در سال 1969 بعنوان سیاهی لشکر در اولین فیلم خود با عنوان "من ناتالی" بازی کرد و بعد از آن در سال 1971 در فیلم "وحشت در پارک سوزن" نقش آفرینی کرد.
در همین زمان بود که "فرانسیس فورد کاپولا" کارگردان شهیر و صاحب سبک سینمای غرب با وجود فشارهای زیادی که از جانب استودیو بر او وارد می آمد نقش "مایکل کورلئونه" را در فیلم پدر خوانده به آلپاچینو سپرد و او نیز با زیبایی هرچه تمامتر در آن فیلم نقش آفرینی کرد و توانست جایزه اسکار بعنوان بهترین بازیگر نقش دوم از آن خود کند.
آلپاچینو کار هنری خود را با نقش "سرپیکو" در قسمت دوم فیلم "پدرخوانده" و "یک بعدازظهر سگی" ادامه داد که در آْنها نیز موفق به دیافت جایزه اسکار شد.
اگر چه بخاطر انقلابهایی که در کشورش رخ داد او مجبور شد در کار خود چند سالی را توقف نماید اما مجدداٌ با آثاری همچون "صورت زخمی"، "دریای عشق" و "فرانکی و جانی" خاطرات بیاد ماندنی و قابل توجهی را در اذهان آفرید و در سال 1977 او مجدداٌ برنده جایزه تونی آوارد گردید.
او ترجیح می داد همیشه بعد از بازی در یک فیلم کار کوچکی را نیز روی صحنه انجام دهد. بازیهای او توانست لحظات بزرگی را در پرده سینما بوجود آورد.
در دهه 90 شاهد هنرنمایی او در فیلمهایی همچون قسمت سوم "پدرخوانده"، "مخمصه" و "وکیل شیطان" بودیم که او توانست در نهایت پنجاه و هشتمین جایزه ویژه "یک عمر تلاش مستمر" را کسب نماید.
در سال 2002 او بهمراه "روبین ویلیامز" و "هیلاری اسوانک" در فیلم "بی خوابی" ایفای نقش نمود و حال نیز در جدیدترین کار خود در سال 2005 با فیلم "تاجر ونیزی" نظر تمام جشنواره های معتبر جهان را به خود جلب نموده است. او در یکی از جدیدترین مصاحبه های خود عنوان نموده که با گذشت 64 سال از سن خود احساس می کنم هنوز هم کاری ماندگار برای سینمای جهان انجام نداده ام و می خواهم همچنان بدنبال بهترین نقش عمرم بگردم.
اخیراٌ "جک نیکلسون" یکی از ستاره های پرفروغ هالیوود در مصاحبه خود با مجله سینمایی" ورایتی" عنوان نمود که "فرانسیس فورد کاپولا" قبل از آلپاچینو نقش مایکل کولئونه را در در اثر با عظمت پدر خوانده به او پیشنهاد داده و او چون در آن زمان معتقد بوده که نقش یک ایتالیایی را باید یک ایتالیایی بازی نماید به پیشنهاد کاپولا پاسخ منفی داده است و بدین ترتیب یکی از بزرگترین فرصتهای زندگی هنری خود را از دست داده است. او که تا کنون دوبار موفق به دریافت جایزه پراعتبار اسکار شده است ههمچنین اعتراف نموده که آلپاچینو در فیلم پدر خوانده با بازی حیرت انگیزش واقعاٌ همان مایکل کورلئونه است و هرگز کسی نمی توانسته آنچنان قدرتمند در قالب آن نقش تاریخی ظاهر شود و بدین خاطر همیشه او را تحسین می کند.
کیت وینسلت
کیت الیزابت وینسلت مشهور به رز انگلیسی با 168 سانتی متر قد یکی از بازیگران معروف هالیوود است.از کیت می پرسم که کدام یک از شخصیتهایی که تاکنون در نقش آنها بازی کرده است بیشتر علاقه دارد. او جواب می دهد بالسی.
او ترجیح می دهد چکمه بپوشد تا کفش معمولی چون احساس می کند پاهایش بر روی زمین استوارتر است.
خانه اصلی کیت در انگلیس است البته او هم در انگلستان (لندن) و هم در آمریکا (نیویورک) خانه دارد و می توان گفت مقیم هر دو کشور است به خاطر تعصبی که به ملیت و خانواده خود دارد خانه اصلی خود را لندن می داند.او بعد از فیلم تایتانیک گفته بود: «من یک انگلیسی هستم و همیشه عاشق انگلستان بوده ام من هیچگاه علاقه به ترک کشورم به هیچ دلیل خاصی ندارم.»
او در یک خانواده هنرپیشه بدنیا آمد پدرش راجر وینسلت و مادرش سالی بریج ـ وینسلت هر دو بازیگر بودند پدربزرگ و مادربزرگ مادری او الیور و لیندا بریج هم در کار تئاتر بودند. و دایی او رابرت بریج در کار صحنه تئاتر مشغول به کار بود. کیت هم در سن کم به سمت استعداد خود رفت. او در سن 11 سالگی در یک پیام بازرگانی ایفای نقش کرد. او درس هنرپیشگی را در همان سن شروع کرد و نتیجه آن راه یافتن به دبیرستان هنر بود. در چند سال بعد او به طور مرتب در تئاتر ایفای نقش می کرد. او اولین بازی خود را در سن 17 سالگی در نقش یک نوجوان در فیلم Heavenly Creatures بازی می کرد در این فیلم دو دختر نوجوان مرتکب یک قتل حیوانی می شوند اگر چه این فیلم خیلی معروف نشد ولی مورد ستایش منتقدان قرار گرفت.
کیت هنوز یک بازیگر نه چندان معروف بود. او سال بعد (1995) را با بازی در فیلم Sense and Sensibility گذراند. اما او با این فیلم خود را به عنوان یک ستاره مطرح کرد. او پاداش خود را با یک جایزه از آکادمی انگلیس و یک نامزدی اسکار برای هنرپیشه نقش مقابل دریافت کرد. او مسیر موفقیت را در سال 1996 با فیلم حملت ادامه داد.
اما نقشی که او را از یک هنرپیشه عادی به یک هنرپیشه جهانی تبدیل کرد. فیلم تایتانیک ساخته جیمز کامرون بود. (محصول 1997). او در این فیلم نقش رز دویت بوکاتر یک نجیب زاده لب قرمز آتشی مزاج را بازی می کرد. او در مقابل لئوناردو دی کاپریو ظاهر شد. عملکرد خوب کیت سبب شد که یک نامزدی اسکار به عنوان بهترین هنرپیشه زن نصیب او شود و او جوانترین هنرپیشه ای بود که دوباره به این افتخار می رسید.
بعد از موفقیت بیش از انتظار تاینانیک کیت وینسلت به پروژه های مستقل اکتفا کرد. در سال 1998در فیلم «شکسپیر عاشق» و در سال 1999 در فیلم آنا و پادشاه بازی کرد. کیت در سن 29 سالگی چهارمین نامزدی برای یک جایزه آکادمیک را دریافت کرد و او هنوز جوانترین هنرپیشه ای است که این افتخار را دارد.
وینسلت به خاطر شوخی هایی که با بدجنسی همراه است و تعصب خانوادگی معروف است. او دو خواهر به نامهای آنا وینسلت و بس وینسلت دارد که هر دو هنرپیشه هستند. او یک برادر به نام جاش دارد. او در سال 1998 با جیمز تریپلتون دستیار کارگردان ازدواج کرد. آنها در سال 2000 صاحب یک دختر شدند و در سال 2001 از یکدیگر جدا شدند. کیت در سال 2003 با سم مندز کارگردان ازدواج کرد و حاصل این ازدواج هم یک دختر بود.
کیت و لئوناردو دی کاپریو دوستان بسیار نزدیکی هستند. فرزندانش به لئوناردو دایی لئو می گویند او در یک مصاحبه اعلام کرد که یکسال (از آوریل 2006 تا آوریل 2007) را به خود مرخصی داده تا وقت بیشتری را با خانواده خود بگذراند.
کیت درباره پدر و مادرش می گوید: «مامان و بابا بیشتر با من دوست بودند تا پدر و مادر، آنها هیچگاه دلواپسی و تشویش برایم بوجود نیاوردند آنها به من آموختند خودم باشم.
چند نمونه از دستمزدهایی که کیت دریافت کرده است.
دستمزد | فیلم |
6میلیون دلار | یافتن ناکجا آباد محصول (2004) |
3 میلیون دلار | اینگما محصول (2001) |
4.5 میلیون دلار | Quills محصول (2000) |
3.6 میلیون دلار |
Holly Smoke محصول (1999) |
2 میلیون دلار | تایتانیک محصول (1997) |